جامعه شناسی معرفت وعلم و جامعه امروز ما
جامعه شناسی معرفت وعلم و جامعه امروز ما
جامعه شناسی معرفت وعلم و جامعه امروز ما
تغییر وتحولات صورت گرفته در حوزه فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی از مهمترین متغیر های تاثیر گذار بر نحوه شکلگیری مباحث جامعه شناسی معرفت است.
اثر مهم توماس کوهن به نام "ساختار انقلاب های علمی" که دربرگیرنده آراء وی در باب پارادایم های علمی بود ، موجب تحولاتی مهم در فلسفه علم شد به طوری که در واقع این حوزه به پایان خود نزدیک گشت.اثر کوهن نشان داد که آراء و نظرات علمی تنها در درون یک پارادایم مشخص معنی می دهند وبا تغییر آن پارادایم صدق وکذب گزاره های علمی آن پارادایم نیز زیر سئوال خواهد رفت ، لذا از آنجا که معرفت شناسی و روش شناسی دو حوزه مهم در درون فلسفه علم اند که در صدد تمییز معرفت ها و روش های صادق و کاذب در خارج از مفهوم پارادایم می باشند ، اثر کوهن ، نافرجامی آنها را اعلام نمود و از آن پس بود که جامعه شناسی معرفت و علم در واقع جایگزین فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی گشت. جامعه شناسی معرفت و علم در این شکل جدید و مشخص اش پیوند های آشکاری با بحث های معروف به بحث های حوزه پست مدرنیسم دارد و عمیقا با مبحث نسبیت گرایی گره خورده است . البته در طول تاریخ این شاخه علمی رابطه دو مفهوم امر اجتماعی و معرفت منحصر به رابطه علی قطعی و ضروری نیست بلکه جامعه شناسان مختلف به روابط گوناگونی از جمله : رابطه کارکردی ، رابطه تنا سب ، رابطه تظاهر و... معتقد بوده اند که لزوما به نسبیت گرایی تام منجر نمی شود. مثلا عده ای چون ماکس شلر نقش عوامل اجتماعی در پیدایش معرفت را زمینه سازی برای ایجاد یا عدم ایجاد معرفتی خاص می دانستند و دخالت عوامل اجتماعی در متن معرفت را نمی پذیرفتند ،اما در هر حال آنچه در نزد افراد و مکاتب جدید متعلق به این حوزه دیده می شود ( مانند مکتب ادینبرا ) همان رابطه علی ضروری در مورد تاثیر امر اجتماعی بر معرفت است که همچنان که ذکر شد به نسبی شدن معرفت در رابطه با امر اجتماعی می انجامد.
اما هدف نوشته حاضر ، آنچنان که از عنوان آن نیز بر می آید ، شرح داستان جامعه شناسی معرفت و علم نیست ، مقصود گذاری کوتاه بود بر سیر این شاخه از جامعه شناسی تا بتوان در پرتو آن در مورد رابطه این حوزه با جامعه امروز مان به تفکر پرداخت.
اساسا رشته جامعه شناسی حاصل دوران پس از انقلاب صنعتی و دوران مدرن است اما همچنان که دیدیم این شاخه از این علم ( جامعه شناسی معرفت وعلم ) اگرچه باز هم ریشه در دوران مدرن دارد اما دارای ربط و نسبتی وثیق با فضای پست مدرنیستی است. لذا به نظر می رسد که بحث بر سر نسبت و رابطه این حوزه با جامعه امروز ما ، وابسته به تعیین تکلیف شرایط اجتماعی امروز ما با مفاهیم و فضای پست مدرن دارد.سئوال اصلی اینجاست که اگر بر فرض جامعه امروز ما را جامعه ای برزخی و در حال گذار بدانیم ( نگارنده از نقد های صورت گرفته بر این مفهوم آگاه است اما همچنان آن را قابل دفاع می داند )که از سنت به مدرنیسم در حال گذار است ، رابطه مفاهیم و بحث های پست مدرن با شرایط امروز ما به چه صورت خواهد بود ؟ به طور مشخص و در قبال مفاهیمی چون نسبیت گرایی ( که اول بار در دوران مدرن مطرح شد اما در دوران پست مدرن مسلط گشت) و عدم وجود حقیقت یا عدم امکان وصول به آن و یا عدم وجود گزاره های منطقا صادق یا منطقا کاذب چه برخوردی باید داشت؟ در جامعه ای که به طور مشخص هیچ گاه استدلال دست بالا را نداشته است و اقبال به بحث های منطقی وعقلایی مورد توجه عموم نبوده است و علوم مختلف در آن نقشی واقعی نداشته اند ،دامن زدن به چنین مفاهیم ضد مدرنی چه عواقبی خواهد داشت؟ همه می دانیم که فضای پست مدرن نتیجه افراط در فضای مدرن در غرب بود که در نهایت اسباب دلزدگی متفکران دیار غرب از تفکر صرف منطقی – عقلانی را فراهم آورد.
اما جامعه ای چون جامعه ما که هنوز تصویری حقیقی از فضای مدرن را تجربه نکرده است با نسبیت گرایی و بحث های مشابه چه مواجه ای می تواند داشته باشد ؟ آیا توجه به بحث های حوزه جامعه شناسی معرفت وعلم ( که به نسبیت گرایی و... منجر می شود) به آشفتگی بیشتر فضای فکری جامعه ما نخواهد انجامید؟ البته در این باب باید تفکر کرد و هدف این نوشته نیز دادن پاسخی قطعی به این سئوال نیست.
در عین حال باید توجه کرد که رشد رشته جامعه شناسی معرفت وعلم در ایران امروز پیامد های دیگری نیز در بر خواهد داشت. جامعه شناسی معرفت و علم در هر حال و به هر اندازه و به هر شکل که قائل به تاثیر عوامل اجتماعی بر معرفت و علم باشد ، ما را به نتایج جالب توجهی خواهد رساند، یکی از این نتایج در بحث از معرفت های روزمره ماست . بدبینی و عدم تحمل یکدیگر شاید یکی از مشکلات شایع جامعه امروز ما باشد ، جامعه شناسی معرفت در این مورد به ما نشان می دهد که بسیاری از افکار و عقاید و سلایق ما در هر حال در رابطه با موقعیت های اجتماعی ماست و در واقع هر یک از این نظر با دیگری تفاوت داریم .شرایط مختلف اجتماعی از قبیل شرایط خانوادگی مختلف ، شرایط اقتصادی مختلف ، شرایط قومی مختلف ، شرایط شغلی مختلف ، شرایط جنسیتی مختلف و... از هر یک از ما انسانهای متفاوتی با افکار و سلایق گوناگون ساخته است و در این سطح هیچ یک از ما حقیقت کامل نیستیم ،این درک از خود و دیگری که می تواند از پیامد های توجه به این شاخه علمی باشد، باب گفتگو را خواهد گشود و در ضمن به درک و تحمل کردن یکدیگر منجر خواهد شد.فهم تفاوت ها می تواند مقدمه تساهل و مدارا و تحمل یکدیگر باشد و به رفع فضای بدبینی و خشونت یاری رساند.
انسانها نتیجه شرایط خوب یا بد اجتماعی اند و باید در برخورد با آنها کمی مهربانتر بود و شرایط آنها را درک کرد.البته تساهل و مدارا لزوما به معنی نسبی بودن عقاید و صدق و کذب بردار نبودن آنها نیست ، بلکه می تواند به معنی پذیرش" حق اشباه کردن و در عین حال درک و تحمل دیگری باشد "(جهانبگلو ۳:۱۳۸۳) ( که در اینجا از فضای پست مدرن متمایز می گردد) همچنین روشن شدن اینکه هیچ یک از ما حداقل در سطح افکار و رفتار روزمره مان کامل نیستیم موجبات آغاز گفتگو را فراهم می آورد،" زیرا گفتگو وقتی آغاز می شود که هیچ یک از طرفین خود را حق مطلق نداند".(ملکیان۱۲۹:۱۳۸۱)
در هر حال جامعه شناسی معرفت وعلم در جامعه امروز ما جایگاهی در حد جایگاه خود جامعه شناسی و البته پایین تر از آن دارد و سئوال های زیادی در رابطه با کاربرد ، نتایج و پیامد های آن برای شرایط امروز جامعه ما مطرح است.این در حالی است که در چند سال اخیر گروهی از علاقه مندان به مباحث جامعه شناسی اسلامی و ... به این شاخه اقبال نشان داده اند تا از نتایج آن بهره مند گردند و در برابر نیز گروهی با تاکید بر توجه به شاخه های دیگر جامعه شناسی ( که از دید آنها اصلی تر است) از رشد این شاخه استقبال نکرده ، آن را حوزه ای بیش از حد نظری و انتزاعی می دانند که تناسبی با شرایط امروز ما ندارد.
در هر حال به نظر می رسد جامعه شناسی معرفت وعلم نیز مانند هر حوزه دیگری تاثیرات خود را برجای گذاشته و خواهد گذاشت اما یک سئوال اساسی باقی می ماند که هیچ گاه پاسخ داده نشده و شاید هیچ وقت هم پاسخی به آن داده نشود و آن اینکه جامعه ما در گیر و دار سنت و مدرنیسم و پست مدرنیسم و علم و نسبیت گرایی و... به کدام سو می رود؟
اثر مهم توماس کوهن به نام "ساختار انقلاب های علمی" که دربرگیرنده آراء وی در باب پارادایم های علمی بود ، موجب تحولاتی مهم در فلسفه علم شد به طوری که در واقع این حوزه به پایان خود نزدیک گشت.اثر کوهن نشان داد که آراء و نظرات علمی تنها در درون یک پارادایم مشخص معنی می دهند وبا تغییر آن پارادایم صدق وکذب گزاره های علمی آن پارادایم نیز زیر سئوال خواهد رفت ، لذا از آنجا که معرفت شناسی و روش شناسی دو حوزه مهم در درون فلسفه علم اند که در صدد تمییز معرفت ها و روش های صادق و کاذب در خارج از مفهوم پارادایم می باشند ، اثر کوهن ، نافرجامی آنها را اعلام نمود و از آن پس بود که جامعه شناسی معرفت و علم در واقع جایگزین فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی گشت. جامعه شناسی معرفت و علم در این شکل جدید و مشخص اش پیوند های آشکاری با بحث های معروف به بحث های حوزه پست مدرنیسم دارد و عمیقا با مبحث نسبیت گرایی گره خورده است . البته در طول تاریخ این شاخه علمی رابطه دو مفهوم امر اجتماعی و معرفت منحصر به رابطه علی قطعی و ضروری نیست بلکه جامعه شناسان مختلف به روابط گوناگونی از جمله : رابطه کارکردی ، رابطه تنا سب ، رابطه تظاهر و... معتقد بوده اند که لزوما به نسبیت گرایی تام منجر نمی شود. مثلا عده ای چون ماکس شلر نقش عوامل اجتماعی در پیدایش معرفت را زمینه سازی برای ایجاد یا عدم ایجاد معرفتی خاص می دانستند و دخالت عوامل اجتماعی در متن معرفت را نمی پذیرفتند ،اما در هر حال آنچه در نزد افراد و مکاتب جدید متعلق به این حوزه دیده می شود ( مانند مکتب ادینبرا ) همان رابطه علی ضروری در مورد تاثیر امر اجتماعی بر معرفت است که همچنان که ذکر شد به نسبی شدن معرفت در رابطه با امر اجتماعی می انجامد.
اما هدف نوشته حاضر ، آنچنان که از عنوان آن نیز بر می آید ، شرح داستان جامعه شناسی معرفت و علم نیست ، مقصود گذاری کوتاه بود بر سیر این شاخه از جامعه شناسی تا بتوان در پرتو آن در مورد رابطه این حوزه با جامعه امروز مان به تفکر پرداخت.
اساسا رشته جامعه شناسی حاصل دوران پس از انقلاب صنعتی و دوران مدرن است اما همچنان که دیدیم این شاخه از این علم ( جامعه شناسی معرفت وعلم ) اگرچه باز هم ریشه در دوران مدرن دارد اما دارای ربط و نسبتی وثیق با فضای پست مدرنیستی است. لذا به نظر می رسد که بحث بر سر نسبت و رابطه این حوزه با جامعه امروز ما ، وابسته به تعیین تکلیف شرایط اجتماعی امروز ما با مفاهیم و فضای پست مدرن دارد.سئوال اصلی اینجاست که اگر بر فرض جامعه امروز ما را جامعه ای برزخی و در حال گذار بدانیم ( نگارنده از نقد های صورت گرفته بر این مفهوم آگاه است اما همچنان آن را قابل دفاع می داند )که از سنت به مدرنیسم در حال گذار است ، رابطه مفاهیم و بحث های پست مدرن با شرایط امروز ما به چه صورت خواهد بود ؟ به طور مشخص و در قبال مفاهیمی چون نسبیت گرایی ( که اول بار در دوران مدرن مطرح شد اما در دوران پست مدرن مسلط گشت) و عدم وجود حقیقت یا عدم امکان وصول به آن و یا عدم وجود گزاره های منطقا صادق یا منطقا کاذب چه برخوردی باید داشت؟ در جامعه ای که به طور مشخص هیچ گاه استدلال دست بالا را نداشته است و اقبال به بحث های منطقی وعقلایی مورد توجه عموم نبوده است و علوم مختلف در آن نقشی واقعی نداشته اند ،دامن زدن به چنین مفاهیم ضد مدرنی چه عواقبی خواهد داشت؟ همه می دانیم که فضای پست مدرن نتیجه افراط در فضای مدرن در غرب بود که در نهایت اسباب دلزدگی متفکران دیار غرب از تفکر صرف منطقی – عقلانی را فراهم آورد.
اما جامعه ای چون جامعه ما که هنوز تصویری حقیقی از فضای مدرن را تجربه نکرده است با نسبیت گرایی و بحث های مشابه چه مواجه ای می تواند داشته باشد ؟ آیا توجه به بحث های حوزه جامعه شناسی معرفت وعلم ( که به نسبیت گرایی و... منجر می شود) به آشفتگی بیشتر فضای فکری جامعه ما نخواهد انجامید؟ البته در این باب باید تفکر کرد و هدف این نوشته نیز دادن پاسخی قطعی به این سئوال نیست.
در عین حال باید توجه کرد که رشد رشته جامعه شناسی معرفت وعلم در ایران امروز پیامد های دیگری نیز در بر خواهد داشت. جامعه شناسی معرفت و علم در هر حال و به هر اندازه و به هر شکل که قائل به تاثیر عوامل اجتماعی بر معرفت و علم باشد ، ما را به نتایج جالب توجهی خواهد رساند، یکی از این نتایج در بحث از معرفت های روزمره ماست . بدبینی و عدم تحمل یکدیگر شاید یکی از مشکلات شایع جامعه امروز ما باشد ، جامعه شناسی معرفت در این مورد به ما نشان می دهد که بسیاری از افکار و عقاید و سلایق ما در هر حال در رابطه با موقعیت های اجتماعی ماست و در واقع هر یک از این نظر با دیگری تفاوت داریم .شرایط مختلف اجتماعی از قبیل شرایط خانوادگی مختلف ، شرایط اقتصادی مختلف ، شرایط قومی مختلف ، شرایط شغلی مختلف ، شرایط جنسیتی مختلف و... از هر یک از ما انسانهای متفاوتی با افکار و سلایق گوناگون ساخته است و در این سطح هیچ یک از ما حقیقت کامل نیستیم ،این درک از خود و دیگری که می تواند از پیامد های توجه به این شاخه علمی باشد، باب گفتگو را خواهد گشود و در ضمن به درک و تحمل کردن یکدیگر منجر خواهد شد.فهم تفاوت ها می تواند مقدمه تساهل و مدارا و تحمل یکدیگر باشد و به رفع فضای بدبینی و خشونت یاری رساند.
انسانها نتیجه شرایط خوب یا بد اجتماعی اند و باید در برخورد با آنها کمی مهربانتر بود و شرایط آنها را درک کرد.البته تساهل و مدارا لزوما به معنی نسبی بودن عقاید و صدق و کذب بردار نبودن آنها نیست ، بلکه می تواند به معنی پذیرش" حق اشباه کردن و در عین حال درک و تحمل دیگری باشد "(جهانبگلو ۳:۱۳۸۳) ( که در اینجا از فضای پست مدرن متمایز می گردد) همچنین روشن شدن اینکه هیچ یک از ما حداقل در سطح افکار و رفتار روزمره مان کامل نیستیم موجبات آغاز گفتگو را فراهم می آورد،" زیرا گفتگو وقتی آغاز می شود که هیچ یک از طرفین خود را حق مطلق نداند".(ملکیان۱۲۹:۱۳۸۱)
در هر حال جامعه شناسی معرفت وعلم در جامعه امروز ما جایگاهی در حد جایگاه خود جامعه شناسی و البته پایین تر از آن دارد و سئوال های زیادی در رابطه با کاربرد ، نتایج و پیامد های آن برای شرایط امروز جامعه ما مطرح است.این در حالی است که در چند سال اخیر گروهی از علاقه مندان به مباحث جامعه شناسی اسلامی و ... به این شاخه اقبال نشان داده اند تا از نتایج آن بهره مند گردند و در برابر نیز گروهی با تاکید بر توجه به شاخه های دیگر جامعه شناسی ( که از دید آنها اصلی تر است) از رشد این شاخه استقبال نکرده ، آن را حوزه ای بیش از حد نظری و انتزاعی می دانند که تناسبی با شرایط امروز ما ندارد.
در هر حال به نظر می رسد جامعه شناسی معرفت وعلم نیز مانند هر حوزه دیگری تاثیرات خود را برجای گذاشته و خواهد گذاشت اما یک سئوال اساسی باقی می ماند که هیچ گاه پاسخ داده نشده و شاید هیچ وقت هم پاسخی به آن داده نشود و آن اینکه جامعه ما در گیر و دار سنت و مدرنیسم و پست مدرنیسم و علم و نسبیت گرایی و... به کدام سو می رود؟
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}